عصر پاییزی....

ساخت وبلاگ
سلام و صد سلام به عزیزان این خونه کوچیک مجازی انشالله که حال و احوال دل تون خوش باشه و روزگار بر وفق مراد  عارضم به حضور انورتون که امروز عصر بلاخره مهمانهای ما از ما دل کندند و تشریف بردن و ما بسی مسرور گشته و نفسی از سر آسودگی کشیدیم ، البته هنوز نفس آسودگی مان به بازدم نرسیده بود که لطف کردن ابراز داشتن که مجددا شهریور ما را از حضورشان مستفیض میگردادند باشد که رستگار شویم و حال ما را در آخرین لحظات رفتنشان بسی خراب نمودند .... حالا ما اگر مهمان نخواهیم تکلیف مان چیست ؟؟؟  القصه با رفتن مهمانها اولین کاری که کردم افتادم به جان خانه ای  که بیشتر شبیه به بقایای جنگ جهانی دوم شده بود تا یک واحد عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : آخیییش, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28

استاد دانشگاه و دانشجوی مقطع PhD هستم. زبان انگلیسی تدریس میکنم در یکی از دانشگاههای شهر تهران. دور از خانواده ام زندگی می کنم..... خانواده ای بی نهایت حامی و مهربان دارم ، مادری فداکار که لحظه ای از حمایتم فروگذار نکرده و نمی کند و تمام تلاشش حمایت من در رسیدن به هدف بزرگم است.... و دوستانی بهتر از آب روان.... اینجا از خاطرات، خوشی ها، سختی ها و تجربیات راه رسیدن به هدفم مینویسم و از دوست عزیز و فهیمی که او هم دانشجوی مقطع دکتراست. از او به نام "آبجی جون" یاد میکنم. آبجی جون همیشه در کنار من است و هر لحظه ی شاد، سخت، نگران و منتظر حضور گرمش را در کنار خودم دارم و عمیقا به داشتنش افتخار میکنم عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : نزدیک,عشق,منی, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28

یکی از دانشگاه هایی که تدریس میکنم دانشگاه دولتی و بسیار معتبری هست. رییس دانشکده آقای دکتر "ع" هم بسیار آدم محترم و قدرشناسی هست. و خیلی هم با احترام با من برخورد میکنن. چند وقت پیش تماس گرفتن بعد از کلی قدرشناسی و قدردانی از زحمات من! گفتن که قراره یکی دیگه از دانشکده ها هم به کلاسهای شما اضافه بشه و اونجا هم تدریس داشته باشید چون در حال حاضر بین اساتید فقط شما شایستگی لازم رو دارید.  خب من زیاد تو قید وبند این نیستم که کسی ازم تعریف  تمجید کنه یا قدردانی کنه یا حتی نکنه. من همیشه تدریس رو دوست داشتم و همیشه با قلبم درس دادم و برای قلبم. نه بخاطر مسائل مالیش نه هیچ  چیز دیگه ای. حتی پارسال و عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : دغدغه,های,کاری, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 9 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28

این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده و از طریق فید قابل مشاهد نمی‌باشد. شما با مراجعه به وبلاگ نویسنده و وارد کردن رمز عبور می‌توانید مطلب مورد نظر را مشاهده نمایید.

[برای مشاهده این مطلب در وبلاگ اینجا را کلیک کنید] عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : ناگفته,همون,رمز, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28

سلام و صد سلام به عزیزان این خونه کوچیک مجازی  انشالله که حال و احوال تون خیلی خوب باشه  (دلم واسه یه پست پر از استیکر تنگ شده بود  کودک درونه دیگه .....کاریش نمیشه کرد ) عارضم به خدمتتون که بلاخره اون بحران چند روز پیش رو دارم پشت سر میگذارم و به روال عادی زندگی برمیگردم. میتونم بگم تا 90 درصد خوشبختانه بهترم.  کلاسهای ترم تابستون هم که شروع شده و هفته ای دو روز در خدمت دانشجوها هستیم  یکی از کلاسهای این ترمم ، دانشجوهای مقطع دکتری هستن که باید آزمون تافل  بدن تا بتونن تو آزمون جامع شرکت کنن و رشته های مختلفی هستن.  معمولا تو هر کلاس دکتری یکی دو نفر دانشجوی خارجی  هم دارم. این ترم یه آقای حد عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : دانشجوی,عراقی, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 9 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28

دیروز عصر خسته از کارهای خونه و مطالعه و درس های آزمون جامع، رو کاناپه دراز کشیده بودم و داشتم با زهرا دوستم تلفنی صحبت میکردیم. زهرا دقیقا یک ماه قبل از ما کربلا بوده. صحبتمون گل کرده بود و داشتیم از خاطرات کربلا میگفتیم. رسیدیم به خاطره وداع حرم حضرت عباس....من هم که هر موقع اسم حضرت عباس میاد اونقدر قلبم زیر و رو میشه که نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم و اشکهام میریزه چه برسه به اینکه یاد روز وداع حضرت بیفتم...... اون روز ابری بارانی دلگیر  که انگار من داشتم از عزیزترین کس م جدا میشدم.....همون روزی که اشک ریزان رفتم کنار ضریح و برای لحظاتی ضریح رو در آغوشم فشردم و با غمگین ترین حالت دنیا خداح عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : بوی,عشق,بوی,بهشت, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28

همیشه (اینکه میگم همیشه یعنی از نوجوونی ، حدودای 14-15سالگی تا الان )  آرزو داشته ام فرزند پسری داشته باشم که در نوزادی و کودکیش لباس حضرت علی اصغر تنش بپوشونم و ببرمش تو عزاداری های ماه محرم.... همیشه آرزو داشته ام فرزند ی داشته باشم که به عشق علی (ع) و خاندانش پرورشش بدم و بهش عشق به این خاندان مطهر رو یاد بدم.... همیشه آرزو داشته ام فرزندی داشته باشم که وقتی اسم *عباس* رو میشنوه قلبش از عشق زیر و رو بشه و به آقا ارادت خاص داشته باشه....فرزندی که همیشه  با عشق و ارادت بگه *عباس، آقامه....*  تا الان بخاطر زندگی 700 کیلومتر دورتر از خانواده و دست تنهایی تو شرایطی که از اول ازدواجم هم درس خوندم عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : آرزوی,این,است, نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 7 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:28